مدنی زاده: عدهای با حرفهای پرت و پلا، راه حلهای غلط به سیاستمداران نشان میدهند
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۵۴۰۴۲۵
علی مدنی زاده اظهار داشت: ما با وضعیت خوبی روبرو نیستیم. ۱۰ سال آینده کشور، ۱۰ سال تعیین کنندهای است. فقری که در این پنج سال حاکم شده، فرار سرمایه و مهاجرتها و دیگر اتفاقاتی که در حال وقوع است، باید مورد توجه کارشناسان قرار گیرد و آنها این مسائل را مقابل چشم سیاستگذاران قراردهند. باید حرفهای تخصصی کارشناسان به بیان ساده تبدیل و به گوش سیاستگذاران رسانده و به تصویر کشیده شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش جماران، رئیس دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف با تاکید بر اینکه باید عوامل خروج سرمایه از کشور حذف شوند، ادامه داد: عواملی که انگیزه و امید مردم را از اینکه در این کشور سرمایه گذاری کنند، از بین میبرد، هر چه هست باید رفع شود. نرخ خروج سرمایه ما عدد کمی نیست. ما اکنون پس انداز میکنیم، اما در کشورهای دیگر! منابع ما به عمان و قطر و ترکیه و کانادا و ارمنستان و امارات میرود و واقعا این وضعیت خطرناکی است. دولت برای اینکه پروژه عمرانی اجرا کند، منابع ندارد. راه حلی نیست جز اینکه پروژههای عمومی، با مشارکت بخش خصوصی در قابل قراردادها و با تضمینهای قانونی لازم اتفاق بیفتد.
سید علی مدنی زاده که با عنوان «بررسی متغییرهای مهم اقتصاد ایران در شرایط امروز» در نشست «آکادمی دانایان» سخن میگفت، ضمن ارائه شرحی از وضعیت مولفههای کلیدی در اقتصاد ایران طی یک دهه گذشته، تصریح کرد: بعد از سالهای ۹۱ و ۹۲ که آغاز بحران تحریمها بود، با تشکیل دولت جدید روند کاهندهای درخصوص تورم داشتیم و تا مدت خوبی، اقتصاد کشور تورم زیر ۱۰ درصد را تجربه کرد. بعد از آن شرایط به تورم بالا بازگشت؛ تا جایی که اکنون از تورم ۲۰ درصد، روی متوسط تورم ۴۰ درصد، با نوسانات بالا و با بحرانهای متعدد ارزی قرار گرفته ایم.
زنگ خطر بحران بانکی در سالهای ۹۵ تا ۹۶وی با بیان اینکه تا قبل از سال ۹۲، تورم و رشد پایه پولی نقدینگی حدود ۲۰ درصد بود، افزود: طی سه، چهار سال، به واسطه انتظارات مثبتی که شکل گرفته بود و از سوی دیگر، رشد پایه پولی تا حدی کنترل شده، تورم کاهش یافت؛ اما به دلیل رشد نقدینگی بالا و بالا نگه داشته شدن نرخ بهره، به نوعی منابع در بانکها انباشت میشد و زنگ خطر بحران بانکی را در سالهای ۹۵ تا ۹۶ ایجاد کرد.
این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه اگر تحریم اتفاق نمیافتاد با این روند، باز هم تورم در ایران افزایش پیدا میکرد و حتما با بحران بانکی یا ارزی مواجه میشدیم، گفت: همانطور که سال ۹۶، خبرهای زیادی از موسسات مالی غیرمجاز و زیان بانکها منتشر میشد؛ بنابراین کاملا انتظار میرفت ما با بحران بانکی مواجه شویم و تورم به حدود ۱۵ یا ۲۰ درصد برگردد. انباشت نقدینگی بالای ۲۵ درصد بود، اما تورم به واسطه نرخ بهره بالا، ۱۰ درصد بود و پایین نگه داشته شد. انتظار بود که این عوامل در این وضعیت در قالب تورم ۱۵ یا ۲۰ درصد خود را تخلیه کند. اما شوک اخبار ناشی از خروج از برجام و اضافه شدن آن بر بحران بانکی، افزایش تورم و به تبع آن رشد پایه پولی ونقدینگی ناشی از کسری بودجه، وضعیت را به جایی رساند که باعث شد تورم ما از فاز متوسط ۲۰ درصدی حدود ۴۰ ساله، وارد فاز ۴۰ درصد شود.
تورم سال ۹۷، چگونه به دولت و سهامداران برای کاهش بدهی هایشان کمک کرد؟
مدنی زاده با یادآوری اینکه رشد مستمر بدهی دولت به بانکها، از سال ۹۷ به بعد شیب گرفت و در انتهای ۱۴۰۱، پیک بزرگی را ثبت کرد، خاطرنشان کرد: از سال ۹۳ نیز بدهی بانکها به بانک مرکزی نیز نرخ رشدهای بالا حتی تا ۴۰ درصد را ثبت کرد. مستمرا وابستگی سیستم بانکها به بانک مرکزی افزایش یافت. اضافه برداشت ها، رشد پایه پولی را رقم زد و بعد از سال ۹۷، با تخلیه شدن نقدینگی در بازار ارز و داراییها و شروع اخبار تحریم، نرخ ارز بالا رفت و تورم به شدت افزایش یافت و در اینجا بدهی حقیقی کاهش یافت. به تعبیر دیگر، این بدهی با تورم عملا از بین رفت. دولت و سهامداران بانکها، مرتبا بدهی برای بانکها ایجاد کردند. این بدهیها مرتبا انباشته شد و در قالب اضافه برداشت و خطوط اعتباری، از بانک مرکزی گرفته شد؛ بعد که تورم خود را ایجاد کرد، طبیعتا در ذیل تورم ایجاد شده، ارزش این بدهیها کاهش پیدا کرد.
این استاد دانشگاه شریف گفت: قبل از تخلیه بدهی بانکها به بانک مرکزی و انتشار اخبار تحریم، مشاهده میکردیم که زیان انباشته مجموعه بانکها در حال افزایش بود. سال ۹۵ و ۹۶، این زیان انباشتهها افزایش یافته بودند. اتفاقی که بعد از سال ۹۷ و بعد از تخلیه نقدینگی در بازار ارز و تورم افتاد، این بود که بانکها به دو دسته ناسالم و سالم شدند. تا قبل از آن، همه بانکها ناسالم بودند. وضعیت ترازنامه همه به هم ریخته بود و بحران جامعه بانکی در حال وقوع بود. وقتی این بحران ارزی اتفاق افتاد و تورم ایجاد شد، آنچه که از آن میترسیدیم رخ داد. چه کسی تصور میکرد ارز از نرخ ۳۵۰۰ تومان ظرف بازه یک ساله به ۱۵ هزار و ۱۸ هزار تومان برسد! کسی تصور این نرخها را نداشت.
این همان اتفاق بدی بود که همه از آن میترسیدیممدنی زاده افزود: این همان اتفاق بدی بود که همه از آن میترسیدیم و در اثر تخلیه سیستم بانکی رخ داد. این اتفاق باعث شد برخی از بانکهایی که داراییهای منجمد داشتند، آن داراییها را حالت انجماد خارج کردند؛ مثلا شرکتهایی در بورس یا زمین و املاک قابل توجه داشتند که تا سال ۹۶، گردش نقدینگی را در بانکها دچار اختلال کرده بود. اما وقتی این تورم رخ داد و ارزش داراییها بالا رفت؛ تعدادی از بانکها از حالت ناسالم درآمدند. اما یک سری بانکها که داراییهای سوخت شده و تسهیلات داده شده به دولت یا شرکتهای دولتی داشتند که عملا برنگشته بود و یا داراییهایی که وجود نداشتند، بانکهایی شدند که در این چهار، پنج سال، نتوانستند به وضعیت سلامت برگردند. اکنون وضعیت زیان انباشتههای وحشتناکی را در تعدادی از این بانکها میبینیم، در حالی که تعداد دیگری از بانکها وضعیت مناسبی دارند و از حالت انجماد نقدینگی درآمده اند. اما چون هنوز اصلاح ترازنامه اتفاق نیفتاده همچنان درمعرض خطر هستند و بعدا اگر تورم کاهش یابد، ممکن است در آینده دچار مشکل شوند.
از آخر سال ۱۴۰۱، دوباره سیر افزایشی بدهی به بانکها شروع شداین اقتصاددان توضیح داد: اکنون شاهد دوقطبی هستیم. تعدادی بانکهای ناسالم که روز به روز وضعشان بدتر میشود و تعدادی بانک سالم که وضعیت کفایت سرمایه خوبی پیدا کرده اند. بانکهایی که بسیار منفی هستند را باید بانک مرکزی فکر جدی برای آنها بکند. البته بخشی از این وضعیت به سهامدار بخش عمومی که دولت و حاکمیت است برمی گردد. آنها خود را به بانکها بدهکار میکند و از طرف دیگر، بانکها هم به بانک مرکزی بدهکار میشوند. تا سال ۹۵، ۹۶ بدهی حقیقی دولت به بانکها افزایش یافته و بدهی بانکها به بانک مرکزی هم رشد داشته است. اما بعد با تورم شدید، دولت در پنج سال اخیر، ارزش بدهی اش را کم کرد و ارزش بدهی بانکها به بانک مرکزی هم کم شد. از آخر سال ۱۴۰۱، دوباره سیر افزایشی بدهی به بانکها شروع شد و احتمالا این روند ادامه پیدا کند.
مدنی زاده با بیان اینکه یک بعد دیگر مساله، از سوی سهامداران خصوصی بانکها است، خاطرنشان کرد: از سال ۹۱ به بعد، علی رغم اینکه تراز نامه بانکها با سرعت ۲۵ تا ۳۰ درصد در حال رشد بود، مقدار اسمی سهام افزایش پیدا نمیکرد. کفایت سرمایه و سرمایه به دارایی، مستمرا در حال کاهش بوده است و بانک مستمرا وارد شرایط ریسک بیشتر میشده است. از سال ۹۵ به بعد، زیان انباشتهها شروع به تجمیع میکند. زیانها اتفاق میافتد و سال ۹۸ اوج آن است و کل شبکه بانکی منفی میشود. سال ۱۴۰۱، بعد از تجدید ارزیابی داراییها و تورمها، به صورت صوری، شبکه بانکی تمیز شد. اینکه اکنون حقوق صاحبان سهام، به طور اسمی، بالا رفته است، نباید ما را فریب دهد؛ چرا که به طور حقیقی، شرایط تقریبا مشابه سال ۹۲ است. شبکه بانکی عملا دو قسمت است و هنوز یک بخش منفی و یک بخش مثبت دارد. طبیعتا باید دولت و بانک مرکزی، سیاستی را نسبت به وضعیت بخش منفی اتخاذ کند.
رئیس دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف، ریشه اصلی مسالهای که در سالهای ۹۳ تا ۹۶ اتفاق میافتاد، را انباشت داراییهای مسموم و ناترازی بانکها و وام دهی به ذی نفعان، عنوان کرد و گفت: بانک مرکزی باید به شدت مانع وام دهی بانکها به دی نفعان خود شود. این بازی خطرناکی است که باعث میشود مردم در آن بازنده باشند. تنظیم گرها نباید اجازه دهند چنین بازی خطرناکی آغاز شود، اما وقتی ضعف نظارت از سوی بانک مرکزی وجود داشته باشد، باعث میشود این وام دهیهای ارتباطی اتفاق بیفتد و از سوی دیگر داراییهای مسموم و ناترازی بانکی در سیستم بانکی شکل بگیرد که ناشی از مدیریت ریسک پایینی است که در سیستم وجود دارد.
ضعف نظارتی بانک مرکزی باعث ایجاد ناترازی در سیستم بانکی شدهمدنی زاده با بیان اینکه ضعف نظارتی بانک مرکزی باعث ایجاد ناترازی در سیستم بانکی شده است که خود را به شکل اضافه برداشت نشان داده است، گفت: اشتباه اضافه برداشت از بانک از سال ۹۲ آغاز شد و تا امروز هم ادامه دارد. این مساله باعث رشد پایه پولی، تورم، جهش نرخ ارز شده است که در سالهای اخیر مرتبا تجربه کرده ایم. افزایش تورم، افزایش تقاضای تسهیلات را در پی دارد و ایمن مجر به افزایش اضافه برداشتها میشود. از ۹۳ تا ۹۶، انباشتی از ناترازی در سیستم بانکی اتفاق افتاد و تابستان ۹۶، بدون اینکه تحریمی رخ دهد، اضافه برداشتها روی خرید ارزی که از بانک مرکزی اتفاق میافتاد اثر گذاشت.
موسسات و بانکها شروع به خرید ارز کردندوی یادآورشد: خالص داراییهای خارجی بانک مرکزی از تابستان ۹۶، شروع به کاهش داشت به این معنا که بانکها و موسسات شروع به خرید ارز کردند، چون انتظار داشتند قیمت ارز افزایش یابد. از نظر آنها عملا بهترین سرمایه گذاری ارز یا موارد متصل به ارز بود. منابع ارزی کشور همین طور هدر رفت. دولت تلاش داشت قیمت ارز بالا نرود، در نتیجه ارز آنچنان عرضه شد تا اینکه در دی و بهمن ۹۶، بانک مرکزی دیگر فلج شد و عملا ارزی دیگر نداشت و در نهایت همزمان با خروج ترامپ از برجام، جهش نرخ اتفاق افتاد.
این قصه هنوز هم ادامه داردبه گفته مدنی زاده؛ لازم بود این قصه بیان شود، چرا که این قصه هنوز هم ادامه دارد و ما باید از آنچه که بر سر اقتصاد کشور رفت، بیاموزیم تا مانع تکرار آن شویم. این قصه امروز هم هست. مساله، به ضعف نظارت بانک مرکزی برمی گردد که ریشه اصلی آن در ضعف قوانین بانک مرکزی است. اینگونه نبود که افراد ضعیف بودند و نمیتوانستند نظارت کنند، بلکه قدرت قانونی بانک مرکزی برای نظارت کم بود. در این چند سال تلاش شد مجوزهایی برای نظارت بانک مرکزی گرفته شود خصوصا بعد از سال ۹۷ که رئیس جدید بانک مرکزی آمد، با مجوزهایی که گرفت، توانست بخش خوبی از اضافه برداشتها را از بانکها پس بگیرد. با قانون جدیدی که تصویب شد، علی رغم اشکالاتی که به آن وارد است، تلاش شد ضعف نظارت کاهش یابد تا بانک مرکزی مانند دیگر بانکهای مرکزی دنیا، بتواند بانکهای دیگر را تنظیم گری کند تا بتواند مانع اضافه برداشتها و رشد پایه پولی و کنترل تورم شود. اگر رئیس بانک مرکزی قوی داشتیم، میتوانست مانع تورم شود.
در دهه ۹۰، افول مالی ما شروع شدرئیس دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف، با بیان اینکه ورود بانکداری خصوصی به ایران در شرایطی بود که ما هنوز از بانکداری سنتی گذار نکرده بودیم و ابزارهای مالی، قوانین، نهادها و بدنه کارشناسی و استقلال و نظارت نداشتیم، ادامه داد: در این شرایط مقدار شاخصهای کمی و تسهیلات به جی دی پی در دهه ۸۰ افزایش یافت، اما کیفیت سیستم بانکی رشد نامتناسب دارد و شاخصهای سلامت بانکی نزول پیدا کرد. تا در دهه ۹۰، افول مالی ما شروع شد و شاخص تسهیلات به جی دی پی سقوط کرد. آنچه که در طی دوره دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰، رخ داد، انباشت مطالبات غیرجاری، انباشت بدهیهای دولت، انباشت سرمایه گذاری توسط بانکها در زمین و مسکن و افت سرمایه بانکها بود. نتیجه این شد که آنچه که مردم و سیاستگذاران مشاهده میکردند این بود که نقدینگی و اعتبارات نیست یا کم است، اما این احساس به این علت بود که داراییها توسط بانکها از طریق بدهی دولت، سرمایه گذاری در زمین و املاک یا مطالبات غیرجاری و سرمایه پایین بانکها منجمد شده بود. در نتیجه دسترسی به اعتبار و نرخ سود، کاهش پیدا کرده بود.
مدنی زاده، مسائل بودجه را از دیگر مولفههای مهم در اقتصاد ایران برشمرد و توضیح داد: تا سال ۹۷، همواره کسری بودجه داشتیم که با تغذیه مستقیم یا غیرمستقیم از سیستم بانکی، تورم متوسط ۲۰ درصد را به کشور تحمیل میکرد. تا اینکه بعد از شروع تحریمها با شکاف قابل توجه درآمدها و هزینهها مواجه شدیم. در بازه بسیار کوتاهی، سهم درآمدهای نفتی کاهش یافت. تا جایی که سال ۹۹، به سختی میشد نفت فروخت. بودجهای که ۲۷ درصد آن از نفت تامین میشد، ناگهان با کاهش قابل توجه مواجه شد که این کسری بودجه در قالب بدهی دولت به سیستم مالی کشور، تخلیه شد.
این اقتصاددان اضافه کرد: دولت برای جبران منابعی که از بین رفت، این اقدام بسیار مناسب را کرد که کسری را مستقیم از بانک مرکزی نگرفت، بلکه از طریق سیستم بدهی، از طریق سیستم مالی کشور، بخشی با فروش اوراق به بانکها و بخشی با فروش اوراق به نهادهای مالی، تامین مالی کرد و توانست بخش خوبی از کسری را بپوشاند. سیستم مالی نیز به مرور شروع کرد خود را از طریق بانک مرکزی تامین مالی کند. به واسطه این تنگنا، دولتها تلاش داشتند که کسری بودجه را کاهش دهند.
وضعیت کسری بودجه دولت طی سالهای ۹۷ تا ۱۴۰۲، بدتر شد
وی به هزینههای دولت در سال ۱۴۰۰، از جمله هزینههای کرونا، سیل و زلزله، حقوق بازنشستگان و همسان سازیهای حقوقها و همچنین بار هزینههای غیرشفافی که با عنوان معافیتهای مالیاتی و بیمهای که برای بودجه ایجاد شده، اشاره کرد و با تاکید بر ضرورت توجه به پیامدهای مخرب عملیاتهای بانکی فرابودجه ای، گفت: کسر بودجه در هر صورت، باعث تورم میشود. از سال ۹۷، وارد فاز جدید کسری بودجه شدیم و وضعیت کسری بودجه دولت طی سالهای ۹۷ تا ۱۴۰۲، بدتر شد، البته در یکی دو سال گذشته تلاش میشود کسری بودجه بهبود پیدا کند. در همین دوره، در حالی که کشور به ارز نیاز داشت، ارز را با قیمت ۴۲۰۰ تومان حراج کردیم و به تاراج گذاشتیم.
از سال آینده، وضعیت تولید مطلوبی نخواهیم داشتمدنی زاده با بیان اینکه در طی دهه ۹۰، تولید و مصرف سرانه ما، برخلاف دیگر کشورهای در حال توسعه که رشدهای ۶ و ۷ درصدی دارند، تقریبا ثابت بود، این دهه، را دهه گم شده اقتصاد ایران دانست و گفت: در طول این دهه، رشد تشکیل سرمایه خالص ما نزولی بوده است و این اواخر منفی شده است. به این معنا که ما سرمایه گذاری نکردیم. کل سرمایه کشور در حال کاهش است. اکنون سرمایه مستهلک شده و این خبر یعنی در سالهای پیش رو، و از سال آینده، وضعیت تولید مطلوبی نخواهیم داشت و به تبع آن درآمد مردم و مصرف آنها هم وضعیت خوبی نخواهند داشت.
این استاد دانشگاه شریف، خاطرنشان کرد: ما ناترازیهایی داشتیم، اما این قصه زمانی ترسناکتر میشود که ناترازیهای جدیدی در حال اضافه شدن به آن است. تورم ما بالا است، اما دولت قیمتهای اسمی را قفل کرده است. از جمله کالاهای اساسی، یارانه گندم و کسریهای مربوط به تامین اجتماعی در این رابطه، قابل توجه هستند. این اتفاقات، ناترازیهای جدید ایجاد میکند. یارانه گندم، مرتبا وضعیت اقتصاد کشور را بدتر میکند. اینکه مردم باید نان بخورند، خیلی مهم است، اما آیا سیاست نان خوردن مردم این است! این روش خطرناکی است.
یعنی با هزینه تورم ۴۰، ۵۰ درصد بخواهیم نان دست مردم دهیم! راحتر میشود این کار را کرد، نیازی نیست که با این سیاست پرهزینه، عمل کنیم و از پول بانک مرکزی، نان ارزان دست مردم بدهیم! این روشها پرهزینه است. اکنون ما داریم با هزینه هنگفتی سعی میکنیم هدف خوبی را محقق کنیم.
وی با بیان اینکه سیاستهای ما در حوزه انرژی، باعث شده کشوری که در حوزه ذخایر انرژی اثبات شده در دنیا، اول بوده، وارد کننده سوخت شده است، گفت: این شرایط، با این رویهها تشدید خواهد شد. باید ببینم کجاها اشتباه کلیدی میکنیم تا تغییر مسیر دهیم. اصلاح بانکهای ناسالم، پول میخواهد دولت هم پول ندارد. این برای سیستم مالی کشور، ناترازی جدید ایجاد کرده است.
مدنی زاده با یادآوری اینکه شش منبع ناترازی جدید داریم، گفت: از مساله فرابودجهایهای یارانه و کسری تامین اجتماعی گرفته تا ارز کالاهای اساسی، صندوقهای بازنشستگی که در شرف ورشکسته شدن هستند، سوخت، بدهی دولت به بانکها و اصلاح بانکهای ناسالم، شش منبع ناترازی جدید به مجموعه ناترازیهای قبلی هستند. این ناترازیها، هزینه دارند. این هزینهها به بدهی دولت تبدیل میشوند. اگر دولت بخواهد با روشهای قبلی این شرایط را پیش ببرد، نتایج خوبی نخواهیم داشت. این ناترازیها از بازارهای مالی و شبکه بانکی و بانک مرکزی تامین میشود که در هر حالت، تورم و جهش ارزی را به دنبال خواهد داشت. این ناترازیها و شرایط حاد، در حال اضافه شدن بر ناترازیهای گذشته است.
این عضو هیات علمی دانشگاه اظهارداشت: در این شرایط، رشد کشور همچنان کاهش پیدا میکند و دولت را به این سمت میبرد که هزینه جاری عمرانی خود را کم کند. اما آفتش این است که ناچار میشود حقوق کارکنان دولت را کمتر از تورم افزایش دهد. در حقیقت، حقوق آنها کاهش مییابد. در نتیجه شاهد فرار سرمایه انسانی از دولت خواهیم بود. اساتید و پزشکان مهاجرت میکنند و کیفیت و کمیت خدمات عمومی کم میشود. در افق ۱۰ ساله، کار مردم، سختتر میشود که نتیجه آن باز هم کاهش رشد اقتصادی خواهد بود. وضع برای بنگاههای اقتصادی سختتر میشود. کاهش شدید سرمایه گذاری عمومی و تعطیلی پروژههای عمرانی انجام میشود. زیربناها تا ۱۰ سال آینده مستهلک میشوند و امکان ترمیم مجدد آنها وجود ندارد. این شرایط، همچنان باعث تشدید کاهش رشد اقتصادی میشود.
وی هشدار داد: وقتی دولت تورم ۴۰ درصدی را شاهد است و میبیند هزینههای مردم ۴۰ درصد بالا رفته، جرات نمیکند قیمت کالاها و خدماتی مانند بنزین، گاز، اینترنت و عوارض جادهای را بالا ببرد. در نتیجه قیمت اسمی خدمات دولت ثابت میماند، هزینهها بالا میرود. در نتیجه قیمت حقیقی مستمرا میافتد. این شرکتها از کجا منابع خواهند داشت که هزینه کنند! در نتیجه عرضه کاهش پیدا میکند. سرمایه گذاری عمومی کم میشود و کسی دیگر حاضر نیست که برای دولت جاده، راه و مترو بسازد. در نتیجه شاهد تضعیف بیشتر زیرساختها و کاهش رشد اقتصادی خواهیم بود. وقتی قیمت حقیقی خدمات کم میشود، از جمله قیمت حقیقی حاملهای انرژی، تقاضای آنها بالاتر میرود که عمده آن افزایش تقاضا، ناشی از قاچاق است.
مدنی زاده گفت: در این شرایط، دولت ناچار به واردات در حوزههای مختلف از جمله انرژی و دارو خواهد شد که خود هزینههای دولت را بالا میبرد و افزایش پایه پولی میدهد و مجددا منجر به تورم میشود. این سیکل معیوبی است که مرتبا اتفاق میافتد.
۱۰ سال آینده کشور، ۱۰ سال تعیین کنندهای استاین استاد دانشگاه با بیان اینکه اقتصاد سیاسی این شرایط به نفع ما نیست و دولت جرات تغییر قیمتها را ندارد، اضافه کرد: ما با وضعیت خوبی روبرو نیستیم. ۱۰ سال آینده کشور، ۱۰ سال تعیین کنندهای است. امروز است که باید کشور تصمیم بگیرد که آیا میخواهد تغییر ریل ایجاد کند که سال ۱۴۱۰، به این پیش بینیها نرسیم یا خیر؟! موج جدید ناترازیها و مکانیسم سختتر شدن اصلاحات و اقتصاد سیاسی حاکم، شرایط را سختتر هم خواهد کرد. کشور باید تصمیم بگیرد و کاری کند که وضعیت به اینجا نرسد.
وی ادامه داد: این تحلیل مربوط به ۱۰ سال آینده است، اما فرمان کشتی امروز باید بچرخد تا ۱۰ سال دیگر به صخره نخورد. نظام تصمیم گیریهای کشور، چارهای ندارد جز اینکه در سیاست گذاریهای خود، اقداماتی را در دستور کار قرار دهد. با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود، ۱۰ سال است که میگوییم میخواهیم نظام بانکی را اصلاح کنیم. بالاخره باید روزی این قوانین اصلاح شوند.
جریان دولتی سازی اقتصاد باید موقف شودمدنی زاده کاهش بی ثباتی اقتصادی، کنترل سریع تورم، کاهش کسری بودجه، افزایش درآمدهای مالیاتی و حذف معافیتهای بیهوده مالیاتی، اصلاح نظام بانکی، اصلاح سیاستهای کج دار و مریز ارزی و نظام وارداتی، کاهش تغییر مکرر قوانین اقتصادی را از جمله سیاستهایی دانست که برای ایجاد ثبات اقتصادی ضروری هستند و گفت: متاسفانه جریان دولتی سازی اقتصاد مدتی است آغاز شده و چارهای نداریم جز اینکه این مساله حذف شود. این امر اقتصاد کشور را فلج میکند و تا وقتی این رویه باشد، انگیزه برای سرمایه گذاری بخش خصوصی از بین میرود.
رئیس دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف، با تاکید بر اینکه تکالیف تسهیلات دهی بانکها باید کاهش یابد، ادامه داد: ۱۰ سال است که مساله انتقال تکنولوژی در کشور ما با وقفه روبرو شده است. در نتیجه ماشین آلات و تکنولوژی کارخانههای ما در حداقل ۲۰ سال گذشته تغییری نکرده اند. انتقال تکنولوژی جز با سرمایه گذاری خارجی نمیتواند انتقال بیفتد. چین در آغاز رشد خود، سرمایه گذاری خارجی و انتقال تکنولوژی را با یکدیگر مرتبط و ورود پول را با ورود کالای سرمایهای و انتقال تکنولوژی همراه کرد.
این استاد دانشگاه افزود: اگر این اتفاق نیفتد، فاصله ما با کشورهای همسایه مان، که اکنون فاصله بزرگی است و آنها با رشد ۶ و ۸ درصد رشد میکنند و ما با سرعت یک و یا ۲ درصد سقوط میکنیم، مکررا بیشتر میشود.
مدنی زاده با تاکید بر اینکه باید عوامل خروج سرمایه از کشور حذف شوند، ادامه داد: عواملی که انگیزه و امید مردم را از اینکه در این کشور سرمایه گذاری کنند، از بین میبرد، هر چه هست باید رفع شود. نرخ خروج سرمایه ما عدد کمی نیست. ما اکنون پس انداز میکنیم، اما در کشورهای دیگر! منابع ما به عمان و قطر و ترکیه و کانادا و ارمنستان و امارات میرود و واقعا این وضعیت خطرناکی است. دولت برای اینکه پروژه عمرانی اجرا کند، منابع ندارد. راه حلی نیست جز اینکه پروژههای عمومی، با مشارکت بخش خصوصی در قابل قراردادها و با تضمینهای قانونی لازم اتفاق بیفتد.
این عضو هیات علمی دانشگاه شریف، اظهارداشت: زیرساختهای عمومی ما در حال از بین رفتن هستند و برای نمونه اگر ۱۰ سال آینده، اینترنت ما با همین تکنولوژی باشد، مانند این است که با گاری در اتوبان حرکت میکنیم. وضعیت دیگر مسائل هم اینگونه است. این باید با کمک بخش خصوصی انجام شود و نهادهای مالی میتوانند در این مسیر موثر باشند. دولت هم باید به جای اینکه به حواشی بپردازد، مقداری عقلش را در این مسیر به کار بگیرد و به اجرای پروژههای جذاب توسط بخش خصوصی کمک کند.
وی ضمن تشریح دیگر قوانینی که در حوزه نظامهای حمایتی باید اصلاح شوند، گفت: خارجیها در زیرساختهای عمومی در کشور ما سرمایه گذاری نمیکنند، مردم ما، اما میتوانند با کمک نهادهای مالی و بانکها به کمک دولت بیایند. دولت پروژه را جذاب کند. منابع داخلی سراغ زیرساختهای عمومی برود و منابع خارجی هم به سرمایه گذاری بخش خصوصی و تولید داخل در بخش صنعت کمک کند.
مدنی زاده با بیان اینکه با اصلاح در صندوقهای بازنشستگی، تورم کاهش مییابد؛ اصلاح قواعد بانکی، نظام بودجه ای، نظام تامین اجتماعی، صندوقهای بازنشستگی، توسعه مالیات، اصلاح هدفمندی یارانهها به صورت تدریجی و ساختاری، افزایش تولید و فروش نفت و ضررورت انتقال تکنولوژی را از دیگر مسائلی دانست که اصلاح آنها باید مورد توجه سیاستگذار قرار گیرد.
در بسیاری از کشورهای دنیا، قوانین سن بازنشستگی، مانند ایران دستودل بازانه نیستاین استاد دانشگاه گفت: مشکل اصلی در حوزه صندوقهای بازنشستگی، این است که از یک طرف قوانینی داریم که ورودیهای انها را محدود کرده و خروجی هایشان را بالا برده است. بخشی از آنها، اصلاحات پارامتریک است و در بسیاری از کشورهای دنیا، قوانین سن بازنشستگی، مانند ایران دست ودل بازانه نیست و لزوما مردم را در سن پایین بازنشسته نمیکنند. ما ابزارهایی داریم که فرد میتواند در ۴۵ سالگی بازنشسته شود! ضمن اینکه ما معافیتهای بیمهای بازنشستگی ایجاد کرده ایم. نیت خوب داشته ایم که یک عدهای که فقیر هستند را دولت بیمه تامین اجتماعی شان را انجام دهد. چون نمیتوانستیم تشخیص دهیم چه کسانی فقیر هستند، قوانین کلی درباره یک سری اقشار نوشتیم. در حالی که بعضی از همین اقشار، درآمدهای بالایی دارند. در دنیا، این حمایتها براساس خانوارها انجام میشوند. قوانین ما، اکنون فردی است و نه خانواری. باید شرایط خانوادهها و نیازهایی که هر کدام دارند را درنظر گرفت و نه حکمی کلی داد.
مدنی زاده در عین حال یادآور شد: این مباحث به معنای این نیست که تاکنون مجموعه حاکمیت نسبت به کل این موضوع بی تفاوت بوده است. از سال ۹۷ به بعد، نسبت به کنترل هزینهها اقداماتی انجام شده است. قوانین بودجه، علی رغم فشارهای سیاسی، رشد حقوقها را کمتر از تورم گذاشته است. سعی شده درآمدهای مالیاتی بیشتر شود. در قانون برنامه هفتم هم اصلاحات قابل توجهی آمده است و بی پولی، باعث شده اصلاحاتی انجام شود. از سال ۹۷، یکی از پروژههای کلیدی سازمان برنامه، اولویت بندی پروژهها بوده است. اما باید دقت داشت ما با اقتصاد ۸ هزارهمتی روبرو هستیم که برای اینکه رشد صفر درصد هم داشته باشد، باید اصولی را رعایت کند. این میزان، سرمایه گذاری میخواهد که بخشی از آن باید دولتی باشد.
این اقتصاد دان تاکیدکرد: آنچه که درباره بحران بانکی سالهای ۹۳ تا ۹۶ گفته میشد، نشان داد معضل و مشکل مهمی در نظام بانکی است. اقداماتی انجام شد، اما سیاستگذار دیر اقدام کرد و با وقوع داستان تحریم، خیلی چیزها خراب شد. اضافه برداشت بانکها از بانک مرکزی، در آذر ماه ۹۷، سقوط آزاد کرد. رئیس جدید وقتی مستقر شد، از نتایج کار کارشناسی که انجام شده بود استفاده کرد و مجوزهای قانونی گرفت و ورق را برگرداند. اکنون اتفاقاتی زیر پوست این شهر میافتد که سیاستگذار یکسری از آنها را متوجه نمیشود و حس نمیکند. آن فقری که در این پنج سال حاکم شده، فرار سرمایه و مهاجرتها و دیگر اتفاقاتی که در حال وقوع است، باید مورد توجه کارشناسان قرار گیرد و آنها مقابل چشم سیاستگذاران قراردهند. باید حرفهای تخصصی کارشناسان به بیان ساده تبدیل و به گوش سیاستگذاران رسانده و به تصویر کشیده شود. باید بگویند این سالها بر اقتصاد ایران چه گذشته و اگر این رویه را ادامه دهید، وضعیت در سالهای آینده بدتر خواهد شد.
یک عده با حرفهای پرت و پلا، راه حلهای غلط به سیاستمداران نشان میدهندمدنی زاده ادامه داد: جمع اقتصاد خواندههای کشور باید واقعیتها را نشان دهند. متاسفانه کسانی هستند که با عنوان کارشناس، راه حلهای اشتباهی را پیش پای سیاستگذاران میگذارند و این راه حلها از نظر سیاستگذاران در دسترستر و مناسبتتر میآیند. نباید گذاشت این مساله ادامه یابد، یک عده با حرفهای پرت و پلا، راه حلهای غلط به سیاستمداران نشان میدهند.
وی توضیح داد: مگر نباید ارز ۴۲۰۰ تومانی حذف میشد، اما حذف آن با روش بدی انجام شد که باعث شد عدهای بگویند ببینید چه پیامدهای بدی ایجاد کرد! زیر ۱۲ ماه، ارز ۲۸۵۰۰ تومان را وضع کردند! نشان میدهد بدنه کارشناسی توضیح شفاف نداده که چگونه باید حذف شود و سیاستمدار از تبعات ان نترسد و آنها را کم کم کنترل کند. عدهای کارشناس نما، افزایش سطح قیمت را به گونهای به سیاستمدار نشان دادند که در نتیجه آن باز ارز ۲۸۵۰۰ تومانی را وضع کردند. این ۲۸۵۰۰ تومان صدمههای جدی به اقتصاد میزند. واردات کالاهای اساسی احتمالا به ۳۰ میلیارد دلار میرسد و دوباره ناچارند جهش ارزی ایجاد کنند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: اقتصاد ایران تورم نظام بانکی قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل رئیس دانشکده مدیریت و اقتصاد بدهی بانک ها به بانک مرکزی مدنی زاده صندوق های بازنشستگی استاد دانشگاه انتقال تکنولوژی اضافه برداشت ها سیستم بانکی تامین اجتماعی رشد پایه پولی بانک مرکزی سرمایه گذاری دانشگاه شریف زیان انباشته اقتصاد ایران ۱۰ سال آینده خروج سرمایه بحران بانکی افزایش یافت اقتصاد کشور سیستم مالی شبکه بانکی زیرساخت ها ناترازی ها کسری بودجه راه حل بعد از سال بانک ها بانک ها بدهی دولت قابل توجه دارایی ها بخش خصوصی ضعف نظارت کاهش پیدا بانک ها سال ۹۷ تر می شود راه حل ها بالا رفت پروژه ها انجام شد درآمد ها خواهد شد بودجه ای هزینه ها بدهی ها ۴۰ درصد ۲۰ درصد باعث شد کالا ها نهاد ها شروع شد پنج سال سخت تر دهه ۹۰ عده ای
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۴۰۴۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
فروزان آصف نخعی: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. بر اساس دیدگاه های کاشی، ایران از جامعه مدنی مبتنی بر نظریه هگلی به دیدگاه جامعه مدنی براساس نظریه لوفور، منتقل شده است. از این منظر همه سازوکار جامعه مدنی مبتنی بر ارزش ها و اصول، دچار اضمحلال شده، و جای خودش را به جامعه مدنی مبتنی بر فرد بیانگری جای آن را گرفته است. جامعه از سمت اتکا به زبان نخبگان اریستوکرات، با توجه به جهان دیجیتال و مجازی، به سمت اتکاء به زبان خود حرکت کرده است. این انقلابی زیرپوستی است که کشور ایران با آن مواجه است، انقلابی که خود ارزش های همه انقلابیون گذشته را اعم آزادی، عدالت، و ... به سخره می گیرد، و خود بنیانگذار سبکی جدید از زندگی است. زندگی ای که در آن گفت و گو میان گذشته و حال، انسداد کامل یافته و آینده ترسناکی را برای همگان به تصویر می کشد. این وضعیت اغلب با این سوال همراه است که چه می شود؟
حرکت از درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به درک زندگی روزمره
کاشی ابتدا سخن را بر تغییر درک جامعه مدنی استوار کرد. او تاکید کرد که می خواهد بگوید «نسبت جامعه مدنی با دولت، و مردم، چگونه بوده، الآن در چه شرایطی به سر می بریم، و احیانا چه چشم اندازهایی قابل بیان است در این باره که به کدام سمت و سو می رویم»
او گفت که «ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به سمت نوعی از جامعه مدنی می رویم که با مناسبات زندگی روزمره در نسبت قرار دارد. جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک آن، دارای بیگانگی هایی از متن زندگی روزمره است و جامعه مدنی به معنایی که پیوند می خورد با زندگی روزمره، فرم و صورت دیگری پیدا می کند. ولی این نقطه، نقطه پایان نیست. بلکه نقطه آغازی است برای یک عهد، پیمان و قرارداد و بازآفرینی تازه، که رو به آینده است.»
گذشته جامعه مدنی در ایران
او در ادامه سخنانش به گذشته جامعه مدنی در ایران اشاره کرد و گفت: «دست کم در ادبیات سیاسی معاصر و نیم قرن گذشته ایران، طرح جامعه مدنی هرچند قبلا نیز مطرح بود اما بیشتر با گفتمان اصلاحات و دوم خرداد وارد ادبیات سیاسی ایران شد و هنوز درک ما از جامعه مدنی همان درکی است که در دهه ۷۰ ایران زاده شد. اما باید گویم از آن نوع جامعه مدنی باید فاصله بگیریم. که البته باید بگویم که ما فاصله گرفته ایم. آن برداشت و آن درک دارای مشکلاتی بود، که امروز عمرش به سرآمده است»
درک هگلی از جامعه مدنی از اوایل دهه ۷۰
کاشی گفت که «جامعه مدنی به معنایی که این ادبیات از اواخر دهه ۶۰ و از اوایل دهه ۷۰ در ادبیات شماری از استادان و فعالان سیاسی مطرح شد، یک درک هگلی بود. به این معنا که جامعه مدنی میان فرد و دولت مستقر می شود. و با این شرایط دارای کارکردهای مختلف است. از جمله، قرار است از افراد در مقابل دست اندازی دولت حمایت کند. همچنین قرار است به افراد در مقابل ساختار قدرت، قدرت عطا کند.»
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به این که با استقرار دولت اصلاحات معنای دیگری هم به معنای بالا اضافه شد، افزود: «جامعه مدنی قرار بود عصای دست دولت اصلاحات برای پیشبرد دمکراسی شود. بنابراین دولت اصلاحات باید جامعه مدنی را با دادن امکانات، تقویت می کرد، و از این طریق بخشی از وظایف و کارکردهای دولت به جامعه مدنی منتقل می شد تا مسیری را که دولت برای پیمودن در توانش نبود، جامعه مدنی پیش می برد.»
او افزود: «معنای دیگر کمک به ناتوانان بود که بعدها اضافه شد؛ اعم از آگاهی دادن یا التیام بخشیدن به فقر و رنج آنان.»
چرا جامعه مدنی گرم دهه ۷۰ سرد شد؟
کاشی در بخش دیگری از سخنان خود این سوال را مطرح کرد «چرا و چه اتفاقی افتاد که ناگهان به تدریج معنای هگلی از جامعه مدنی که در دهه ۷۰ خیلی گرم بود، به تدریج سرد شد، و نقش خودش را از دست داد». او در پاسخ گفت: «بعد از پایان یافتن دوره دوم اصلاحات، و استقرار دولت احمدی نژاد، یکی از وظایف این دولت، اقدام در حذف جامعه مدنی بود؛ به این معنا که دانشگاه یا ، فضاهای نشر یا سپهرهای فرهنگی شبیه این جا (موسسه رحمان)، از بین بروند. این که گفته شد تداوم موسسه رحمان خود نعمتی است، به این دلیل است که این تداوم ناممکن بوده است. به انحاء مختلف این گونه نهادها به راحتی حذف شده اند ، و صدای کسی هم در نیامد و حکومت با موفقیت تمام این فرآیند حذف را به پیش برد. بنابراین این سوال مطرح می شود که مشکل کجا بود؟»
طرح مساله اصلی
کاشی در پاسخ به این سوال که مشکل اصلی کجا بود گفت: «مشکل این جا بود که آیا آن کارکرد نهادهای جامعه مدنی، که در فهم هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، وجود داشت؟ به عبارت دیگر به معنای دیگر جامعه مدنی واقعا واسط بین فرد و دولت قرار داشت؟ باید بگویم که این گونه نبود. همه نهادهای جامعه مدنی حتی شاید موسسه رحمان، متعلق به یک نهاد و یک طبقه خاص تحصیلکرده شهری خاص هستند که از نیمه های دهه ۶۰ تقویت شدند، و خواهان موقعیتی در سازمان قدرت بودند، و در حقیقت نسبتی با کف جامعه نداشتند. یعنی آن واسطه گری که در تعریف هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، اساسا وساطت مذکور رخ نداده است. از این رو باید گفت ما یک گروه های خاصی هستیم، زبان، ادبیات و منافع جمعی خاص خودمان را داریم ، و اساسا با اقشار وسیعی از این جامعه نسبتی نداریم.»
او در ادامه با اشاره به این که «وضعیت جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با ما از یک جهت مشابه است گفت: « هسته سخت جمهوری اسلامی نیز از دورانی مانند انتخابات سال ۱۳۷۶، برایش آشکار شد که جامعه را نمایندگی نمی کند. چون جامعه به اراده دیگری رای داد. به نظر من جمهوری اسلامی در این ۲۰ تا ۳۰ اخیر به تدریج این موضوع را پذیرفته است. همچنین ما هم جامعه را به آن معنا که سخنگوی کف جامعه بوده ایم، نمایندگی نمی کردیم. بنابراین این معنا که ما واقعا بین کف و ساختار دولت وساطت می کردیم، برداشت اساسا صحیحی نیست. بنابراین، جریان اصلاح طلب و آن جریان دیگر هر دو گروهی اقلی بودند و علی الاصول جامعه را نمایندگی نمی کردند. اگر رای بالایی می آوردند، به اعتبار این بود بتوانند کاری در میدان قدرت پیش ببرند. ولی اگر در این بخش کاری از آن ها بر نمی آید چه معنا دارد مردم پشت سر اصلاح طلبان قرار بگیرند.»
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: «بنابراین از این دو گروه اقلیت رقیب معلوم است آن گروهی که قدرت، سازماندهی، و زور بیشتری در اختیار دارد، همواره برنده است. به همین دلیل دیدیم که به تدریج اصلاح طلبان از صحنه قدرت جارو شدند، و اتفاق چندان مهمی هم رخ نداد.»
کاشی با ذکر این که در این شرایط تحلیل های جدید در دهه ۸۰ مطرح شد که یکی از آن تحلیل گران خودش بوده گفت: «از نیمه های دهه ۸۰ به بعد، تحلیل هایی بین روشنفکران عمومیت داشت و چشم اندازهای تاریکی را تصویر می کردند مبنی بر این که نهادهای واسط تحت عنوان جامعه مدنی حذف شده، و اکنون حکومت با مردم مواجه است؛ در این مواجهه مردم تنها هستند؛ آگاهی و قدرت مقاومت ندارند، جامعه ذره ای، گسیخته، فاقد معنا و به گونه ای منفعت طلب و منتظر یک فاشیم است. می گفتیم ساختار، و حکومت بدون میانجی گری نهادهای مدنی، با مردم ارتباط برقرار کرده، و احمدی نژاد به عنوان مظهر یک ساختار فاشیستی است. حال اگر فاشیسم احمدی نژاد جواب نمی دهد جامعه مستعد یک فاشیسم بزرگتری در آینده است، و قص علیهذا. البته هنوز این دست از تحلیل ها ادامه دارد.»
۱۴۰۱ و برهم خوردن تحلیل های پیشین
این استاد دانشگاه با اشاره به این که « تحلیل های مذکور غلط نیست. اما تحولات ۱۴۰۱ کمی تصویر ما را دگرگون کرد» گفت: «در ۱۴۰۱ شاهد جنبش گسترده اجتماعی قدرتمند بودیم که بدون میانجیگری نهادهای واسط رخ داد. نه تنها نهادهای مدنی آغازگر جنبش نبودند، بلکه تن مرده آنان مثل دانشگاه ها و ... از جنبش جان دوباره گرفت و گرم شد. از این حرکت ۱۴۰۱ تعریف آغازین ما از جامعه مدنی را منحل کرد. با آن تعریف هگلی گمان می کردیم جامعه مدنی، نهاد واسط میان فرد منفعت جو ی ناآگاه پیچیده در قلمرو شخصی اش با دولت است (مبنای فهم هگلی از جامعه مدنی) که در بنیاد خود دارای مشکل بود. از این رو برای فهم فضای جدید باید به لوفور که تصور هگلی را به هم می ریزد متوسل شویم.»
او درادامه با توسل به رویکرد لوفور، تاکید کرد که « فرد نه تنها منزوی و نآگاه و ناتوان نیست، بلکه در میدان روابط شخصی و خصوصی یا عمومی خود، در شبکه هایی از مناسبات و روابط حضور دارد و نقش بازی می کند، بلکه، در این شبکه های پیچیده، خرد و متکثر ارتباطی، بین جماعتهای کثیر بینام، گمنام، فرمهایی از آگاهی، و دانایی و نگاه به جهان، الگوهایی از اراده ورزی و مقاومت، وجود دارد.»
بر این مبنای تحلیلی جدید کاشی نتیجه می گیرد که «اساسا در عالم خارج چیزی به نام فرد منزوی مستقل تک افتاده وجود ندارد. ما پدیده ای داریم به نام زندگی روزمره و این زندگی روزمره مشتمل است بر شبکه های پیچیده و متکثر و متنوع و رنگارنگی از روابط، که در این روابط، سوژه ها بازتعریف شده، و اصنافی از آگاهی، و برداشت هایی از امور جهان به دست می آورند، که در آن نگاه سابق این ها مغفول و سرکوب شده اند. وجود داشته اند،اما نادیده انگاری شدند. به همین دلیل عرض کردم که درک ما اصلاح طلبان از جامعه مدنی، نوعی درک اریستوکراتیک بود.»
نقش اربابان زبان در کسب نمایندگی مردم
کاشی در ادامه به نقش اربابان زبان در زندگی مردم پیش از تحولات 1401 اشاره کرد و گفت:« در جامعه شهری بزرگ، زبان قدرت پیدا می کند، جای روابط طبیعی و واقعی جامعه را اشغال می کند. ما به اعتبار زبان، به این اعتبار که می توانم حرف های منسجم یا مغلق بزنیم، دائم از این فیلسوف به آن فیلسوف سفر می کردیم. باید گفت تنها اربابان ثروت و قدرت نداریم، بلکه اربابان سخن هم داریم. این اربابان سخن همان طبقات اریستوکراتیکی هستند که به نهادهای مدنی، انتشارات، مطبوعات و ... وارد می شوند و قدرت اجتماعی تحصیل کرده، و سپس زبان مردم می شوند، بدون آن که زبان مردم باشند. این وضعیت در روشنفکران چپ و این سوال که کی می تواند زبان زندگی طبقه پرولتاریا باشد، و همچنین در لیبرال ها وجود داشت. از این رو مطرح شد من جواد کاشی که سطح زندگی، و دغدغه های مشخصی دارم، می توانم زبان مردم باشم. این در حالی است که به کمک زور کلام و زبان، نماینده شدم. زیرا ساختارهای نمادین زبان را من می توانم در خدمت بگیرم.»
سه رخداد مهم و به پایان رساندن عمر جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک
این استاد دانشگاه سپس به ۳ رخداد مهم عرصه جامعه مدنی که عمر آن را به معنای اریستوکراتیک اش به پایان رساند» اشاره کرد و گفت: « ۱- از ما که امتحان پس دادیم و اریستوکرات باسواد تحصیل کرده و فیلسوف و روشنفکر ... هستیم می پرسند انقلاب اسلامی و اصلاحات هم که حاصل همین طبقه متوسط آریستوکرات است. به کجا انجامید؟ بالاخره کدام مسئله و دردواقعی ما حل شد؟ ۲- در نتیجه این امتحان، جامعه مدنی و طبقه اریستوکراتیک، و روشنفکران و ... که می خواستند میانجی میان فرد و دولت بشوند کم اعتبار شدند. ۳- اتفاق بسیار مهم دیگر آن بود که با پا به عرصه گذاشتن رسانه های جدید، امکان بروز و ظهور برای آن دسته از طبقاتی که امکان ظهور نداشتند، امکان لازم را فراهم کرد. به تدریج مشاهده می کنید فلان روشنفکر صاحب نام چیزی می گوید و آن دانشجوی سال اول یا دانش آموز دبیرستان هم چیزی می گوید و بسیاری مواقع، هم سخن آن دانش آموز نسبت به سخن آن روشنفکر لایک بیشتری می خورد.»
او در ادامه گفت که «بنابراین گونه همطرازی میان کف و طبقه و فهم اریستوکراتیک جامعه مدنی به پرسش گرفته شد. و ما به قول «لوفور» به سمت یک سنخ تازه ای از جامعه مدنی، جامعه مدنی همبسته با متن زندگی، روزمره مردم حرکت کردیم. زیرا آنان هم اکنون زبان برای سخن گفتن دارند و می توانند خودشان را بیان کنند. نوعی از بیانگری ظهور کرد که با بیانگری آن جامعه مدنی پیشین متفاوت بود.»
تفاوت های دو جامعه مدنی در نسبت شان با حقیقت
کاشی در ادامه «به مشخصاتی» اشاره کرد که می تواند «معرف نسل جدیدی باشد که بدون وساطت آن انسان های صاحب نام و صاحب کلام، قدرت اجتماعی تولید کنند.»
او «ویژگی های مهم جامعه مدنی» جدید را «همبسته با زندگی روزمره» دانست و گفت: «جامعه مدنی جدید مبتنی بر هیچ حقیقت قدرتمندی از جمله ناسیونالیسم، عدالت، دمکراسی، و اسلام نیست. جایی ندارند. این ها شبکه ای از گزاره های قدرتمند قدرتمند و به هم پیوسته بودند که توسط روشنفکران با خطابه ها، نوشته ها، ترجمه ها، و کتاب ها و آثارشان در عرصه عمومی تولید شده بود. ولی حامیان جامعه مدنی جدید اساسا چنین مفهومی از حقیقت به معنای قدرتمندش را بر نمی تابند. می توانیم گمان کنیم که این ها آزادی، عدالت یا ناسیونالیسم هم می خواهند. اما هیچ یک از این ها دال های قدرتمندی که یک شبکه ای بی شمار با ساخته شدن گزاره هایی دور بر آن ، به یک جهان نیرومندی از معنا منتهی شود، نیست و اساسا وجود ندارد. به عبارت دیگر به جای دال های قدرتمند زبانی، چیز دیگری به نام مخرج مشترک تجربه های زیرپوستی ملموس جایگزین، به جای آن دال های قدرتمند جایگزین شده است.»
وجود رنج های مشترک پیوند دهنده و زیرپوستی در همه
استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با اشاره به این که « زمانی که می خواهیم در محافل مختلف تفریحی یا شغلی شرکت کنیم، چیزهایی من و شما به طور مشترک رنج می دهد» گفت:«بنابراین رنج های زیرپوستی هم داریم که هرچند رنج من با تو متفاوت است، ولی دارای مخرج مشترک هایی است که همه ما را به نحوی کلافه کرده است هرچند زاویه ورودمان به این رنج ها یکی نباشد. اما یک درک بالنسبه مشترک جمعی از رنج های زندگی جامعه ، ما را به یکدیگر پیوند می دهد. از این رو هر کسی با هر درجه از اعتبار ، سخنی بگوید که با منطق رنج های مشترک ناسازگار باشد، نمی پذیرند و اعتبارشان نیز از دست می رود. بنابراین به جای اهمیت نظم و استواری کلمات، نحوه ارجاع شان به رنج های عمومی مردمان در متن زندگی روزمره مهم است. از این رو اگر از جایی، حرف ها انتزاعی شود، بلافاصله می گویند چه دارید می گویید؟»
کاشی سپس به یکی از مسایل مهم جهان ارتباطات و رسانه های جمعی اشاره می کند و می گوید: « یکی از مویدات این بحث، اهمیت نقش تصویر به جای سخن است به نحوی که الآن عکس جانشین کلمه شده است. شهروند با عکس رابطه ای می گیردکه دیگر دال بر یک جهانی از مفاهیم نیست. اساسا این نسل با متن، آنقدری که نسل من با متن ارتباط برقرار می کرد، ارتباط نمی گیرد. این نسل زمانی که با متن، عکس، رنگ، فیلم، همزمان، عقل و عاطفه و حس و وجدانش درگیر می شود، می تواند باهاش ارتباط برقرار بکند و شاید مهمتر از همه این ها معنا، مفاهیم، زبان، سخن، در یک میدان اینتراکتیو و تعاملی اساسا تولید و مصرف می شود. بنابراین عکس بیشتر آن مفاهیم را بازنمایی می کند.»
او در ادامه با اشاره به این که حاملان زندگی روزمره گرا، دیگر در دوره دو گروهی که یکی ارزش و دیگری دمکراسی را عمده می کردند، زیست نمی کند گفت:« هرچند ادراکات اقلی ته نشست شده در تجربه ۴۰ یا ۴۵ سال گذشته یک سری واکنش های جمعی بسیار قدرتمندی را خلق می کند. اما اساسا بنیاد جهان های معنایی آنان فرو ریخته است. جهان های ضخیم معنایی در مقابل یک عرصه معنازدا، فقط یک جوهر پیوند دهنده دارد، آن هم منطق زندگی ، امکان زندگی و بقا است. به عبارت دیگر آنچیزی که به مثابه تجربه مشترک ۴۰ ساله بر وجدان افراد ته نشست کرده، این است که دنیای ضخیم، پرمعنا و پر سخن تو هیچ ارتباطی به منطق زندگی ندارد که هیچ، بلکه منطق زندگی را دارند خفه می کند. لذا می گویند داریم خفه می شویم دست از سرمان بردارید. این شرایط فعلی است.»
آیا می توانیم در این نقطه جدید بایستیم؟ چشم انداز فردا؛ آغاز نو
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس با طرح این سوال که «آیا ما می توانیم در این نقطه بایستیم و آیا این پایان است» گفت: « من می گویم. خیر. این نقطه ای است که باید به سمتهایی حرکت کنیم. امکان هایی پیش روی ما قرار دارد، و باید در باره آن ها سخن بگوییم. نسل جدید یک یا چند نظام حقیقت با سرمایه های کلامی قدرتمند موجود را همگی دروغ می دانند. بر این اساس میدانی از حقیقت زدایی ایجاد کرده است. سخن معطوف به حقیقت را می زداید و شالوده اش را می شکند. این دو روبه روی هم ایستاده اند. به همین خاطر این منادیان حقیقت هرچه جلو می روند، بیشتر باید به زور بازو و قدرت سرکوبشان اعتماد کنند. زیرا دیگر مجال هیچ پیوندی با این عرصه ندارند. انسداد به طور کامل ایجادشده است. با یکدیگر نمی توانند حرف بزنند. قدرت تفاهم به پایان رسیده است. تبلیغات هم دیگر جواب نمی دهد.»
کاشی در ادامه اما تاکید کرد که « اکنون باید به این سوال پاسخ بدهیم که ما به کدام سمت و سو می رویم؟» او گفت: « در این جا چند کلمه ای در باره چشم انداز فردا بگویم. تاکید می کنم که این گونه نمی توان ماند. این وضعیت گاهی همه را می ترساند. من با دانشجویانم این سوال را مطرح می کنم که چه دارد می شود؟ هیچ افقی وجود ندارد. در این تقابل مشت همه حقیقت های موجود باز شده، و کسی چشم اندازی از آنان انتظار ندارد، و این صحنه ای است که دائم می تواند به سخره گرفته شود، اما این رابطه که جز خشونت دیگر امکانی برایش باقی نمانده، ما را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند.»
این استاد دانشگاه با تاکید بر این که « واقعا چشم اندازهای نگران کننده و ترسناکی پیش روی ما وجود دارد، اما باید توجه کنیم که ما در یک نقطه تاریخی بسیار مهم ایستاده ایم» گفت: « همه چیز باید خود را در نسبت با زندگی به نحو تجربی به معنای بقا و زندگی کردن و به مثابه نقطه آغاز و نه کانسپتچوال، بازتعریف کند. این وضعیت خود به معنای عقب نشستن از قبل از اجتماع سیاسی است. گویی اجتماع سیاسی مستقر وا رفته و خیلی تضعیف شده است. و فقط به شرط آغاز مجدد می توان به سمت افق های امید بخش پیش برد. به شرطی که بپذیریم همه چیز باید از نو آغاز شود. تا ثابت نشود، امور، نسبت خیراندیشانه ای به منطق زندگی برقرار می کند، کسی تسلیم آن نمی شود. جامعه از سوال های گوناگون انباشته شده است، ولی این سوال ها نیازمند یک فیلسوف و متفکری نیست که بخواهد به آن ها جواب بدهد. خیر، این ها سوال های وجودی هستند.»
همه در یک دادگاه بزرگ
کاشی در ادامه با اشاره به این که «اگر گمان کنی دیسکورس اسلامی متزلزل شده، می توانید با شاهنامه، یک دیسکورس ناسیونالیستی پاسخگوی وضعیت فعلی باشید باید بگویم تا جایی که، شعرهای شاهنامه در تقابل با دیسکورس مسلط است، برایت کف می زند و هورا می کشد، اما به محض این که از اشعار شاهنامه، یک سازمان فکری درست شود و بگویید که شما مکلف به فلان هستید، بلافاصله شما طرد می کند و هیچ تکلیفی نمی پذیرد. قبول نمی کند که او را از یک قید به قید دیگر ببرند. زندگی گراها می گویند می خواهیم این کار را انجام بدهیم اگر اسم اش آزادی است، بسیار خوب است، اما اگر بخواهی بگویی نظر جان لاک و بنتام راجع به آزادی این است و این را در زندگی بیاموز، بلافاصله به شما می گوید پی کارتان بروید.»
این استاد دانشگاه با تاکید بر این که از این رو «همه کانسپت ها ، مفاهیم و مواریث امروز در مقابل یک دادگاه بزرگ قرار دارند، آن هم دادگاه زندگی است» گفت: « از این رو همه با توجه به شرایط باید خود را بازتعریف کنند. حتی ارائه یک درک رحمانی از اسلام تکافوی این وضعیت نمی کند. کار بسیار سخت تر از این حرف ها است که فکر کنی یک دستگاه مفهومی می سازید، و بر اساس آن افراد را متقاعد می کنید. کار فقط کانسپتچوال و مفهومی نیست، بلکه پرکتیکال هم هست. یعنی در میدان و فرصت های تاریخی و زندگی باید رویدادهایی رخ بدهد، و در متن آن رویدادها این ها بیایند حاضر بشوند صداقتشان را اثبات کنند، به این معنا که به راستی مددکار هستند. و الا جامعه بدون اخلاق، بدون هنجار، و پیوندهای بالنسبه مشترک، مستقر نمی شود.»
او افزود: «بنابراین ما در یک نقطه آغاز قرار داریم. این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است. در عصر مشروطه نخبگان نقش ایفا می کردند. این در حالی است که اکنون با کف و متن زندگی روزمره روبه رو هستیم. متن زندگی روزمره و منطق معنا گریز متن زندگی روزمره، قدرت گرفته است. و هر کسی که بخواهد نقش روشنفکر، متفکر، نخبه،و یا نمایندگی سیاسی این مردم را برعهده بگیرد، باید از طریق این متن زندگی روزمره که قدرت و قوت زیادی تحصیل کرده است خودش را اثبات بکند و این کار بسیار دشواری است. نیازمند زمان است. با سرعت هم این موضوع حاصل نمی شود. جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند. از این رو این نقطه آغاز است و مسیر طولانی ای پیش روی ما قرار دارد. ما می رویم که جامعه دیگری بشویم. و افق هایش امروز پیچیده و مبهم است. اما آشکار است که نقطه عزیمتش در کجا قرار دارد. بنابراین عنوان سخنرانی ام «زندگی روزمره، دولت، و جامعه مدنی» است. »
چکیده پسینی
در آخر کاشی، تاکید کرد که « جامعه ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی، که بین دولت و فرد قرار دارد، و ثقلی اریستوکرات به جامعه مدنی و بازیگران جامعه مدنی می داد، عبور کرده است. امروز فرد بدون نیاز آن طبقه نخبه در متن ارتباطات زنده روزمره اش یک جامعه مدنی مقتضی نیازها و زندگی ملموس خودش تولید کرده که اکنون تک تک ما باید برویم، در دادگاهش شرکت بکنیم و خودمان و کانسپت ها و مفاهیم و باورها و مواریث مان را بازتعریف کنیم.»
بیشتر بخوانید:
نوبت قدرت گیری مردم است آن هم پس از دو انقلاب جز آرزوی مرگ یکدیگر را در سر نمیپروریم فیلمبردار آن مادر، خود یک قربانی است محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد میشود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است سویه زنانه انقلاب محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد میشود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است216216
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899561